جمعه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۸۶

پرندیات + نتیجه اخلاقی

آخ که دیروز چه روز خسته کننده ای بود! ساعت 9 شب باتریم تموم شد! منتها از بخت خوش حدود ساعت 3 صبح اینقدر فکرای عجیب و غریب تو ذهنم چرخید که از خواب بیدار شدم و دیگه هم خوابم نمیبره! میدونید...چند وقتیه که روزهام خیلی خشن شدن همش احساس میکنم دارم با همه چی میجنگم ! البته احساس که چه عرض کنم ! ولی فکر کردم، انگارجنگ چیز بدی هم نیست ها! دیگه داره خوشم میاد، آخه میخوام عاشق زندگی باشم! اون خدا نیامرز هم راست میگفت که جنگ برای ما یک نعمت بود! آخه از وقتی که من به یاد دارم هر کسی سر راه ما قرار گرفت گفت باید جنگید ! باید با موانع جنگید، با سختیها جنگید،با دشمن جنگید،با بدیها جنگید... با دوست؟! نه نه نه با دوست نباید جنگید دوستو باید دوسش داشت باید بوسش کرد! اما هیچکس نفهمید مرز بین دوست و دشمن کجاست؟! مرز بین خوبی و بدی کجاست؟! خدا مرز بندیهارو مشخص نکرد و حکمتی در کار بود!اصلا کسی نگفت اگه همین چیزایی که باید باهاشون جنگید رو از زندگی بگیری دیگه چی باقی میمونه ازش؟ خدایا قربونت برم که چی آفریدی! یه عده موجود گیج و یه روزگار زبون نفهم و بزن و برقص! چه حالی میده تماشاش..! بهرحال هـــــــــــــــــمش نعمت خداست خدا رو شــــــکر!؛ اصلا میدونی .. بعقیده من در واقع هیـــچ انسانی هم بد نیست فقط گـــــــــــــاهی... از آدمها رفتارهای بدی سر می زند مثلا عصبانی می شوند و همدیگر را می كشند!؛........................ (نتیجه اخلاقی:باید مثبت نگر بود)؛
------
تقدیم به پلنگ مادران حال و آینده
وقتی که صحبت از حیات وحش میشه فقط یه تصویر در ذهن ما مجسم میشه فکر میکنم با دیدن این فیلم کوتاه تصویر دیگه ای هم رو بشه مجسم کرد !(نتیجه اخلاقی: مادر حتی از نوع پلنگش هم مادره !) ؛ دانلود
--

۱۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام آزاد عزیز. ممنون از تعریفت. خیلی خوبه که بالاخره فرصت کردی و نوشتی.
اینکه آدم خودش رو همیشه تو جنگ ببینه به نظر من هم درست نیست. گاهی باید برگردی و ببینی این همه جنگیدی چی عایدت شده؟ یه اعصاب خراب و اضطراب از دست دادن، یا شادی و خوشحالی؟

ا-آزاد گفت...

گلا بتون عزیز درست میگی هیچکس از جنگ خوشش نمیاد اما متاسفانه سیستم این زندگی همه رو مجبور به جنگ میکنه سیستم رو هم ما درست نکردیم اما در جواب سوالت;از جنگ جی عایدت ،میشه ؟ این که خورده نمیشی! اضطراب از دست دادن شادی و خوشحالی؟اون هم هست! اما این درد مسکنی هم داره همونی که تو بلاگت در موردش نوشتی، عشق! باید عاشق بود

ناشناس گفت...

salam azizam.khobi?/ che khabara? che ajb bade modatha beroz shodi... jang...moovafegham ..engar age najngii khorde mishii...albate tazminii ham nist ke age be jangii bazma khorde nashi...zendegii..hkosh behlet ke mikhay asheghesh beshi... kheli vaghte azat bikhabram va deltange to..

ا-آزاد گفت...

یلدا جان مرسی که سر زدی بهم، راست میگی که باز هم تضمینی نیست ولی به هر حال شیر بودن خطرش کمتر از خرگوش بودن هست، من که تصمیم دارم یه شیر عاشق باشم تو چی ؟ هاها

ناشناس گفت...

من اهوازیم . آره . یک کم از خودت بگو . منم از خرداد میام دیگه

ناشناس گفت...

عکاسی میکنی ؟

ا-آزاد گفت...

آره پانا جان در واقع کار اصلی من عکاسی و گرافیک هست بیشتر طراحی پوستر و تبلیغات برای مجله ها و وبسایت هااز جواهرات بیشتر ولی کارای متفرقه هم انجام میدم. یه مقدار از نمونه کارامو میتونی از اینجا ببینی http://sample.4shared.com/
راستی تو چی کار میکنی من که سر در نیاوردم !

ناشناس گفت...

salam azizam khobi? delam bart tangide....hamin.

ناشناس گفت...

سلام

جنگیدن برای اثبات خود رو دوست دارم...حیف که خودم زیاد اینجوری نیستم

ناشناس گفت...

به به سلام بر جناب مشغله
میبینم که بالاخره بعد از کلی خواهش و تمنا و التماس و دعوا و گیس و گیس کشی آپ فرمودید:D
مبارکه
حرفاتم درسته
ولی آدم اگه نجنگه میپوسه
ما آفریده شدیم تا با هرچی ضد ماست بجنگیم!
اینم یه جور ورزشه دیگه!
تا بعد

ناشناس گفت...

سلام
چقدر بعد از مدتها، سر زدن به اين خانه منو یاد گذشته های شاد و نوشتن می اندازه ...
یاد روزهایی که نوشتن برام آسون تر بود ...
خوشحالم که شما دوستای خوب هنوز و همچنان خوب خوب می نویسید و زیبا زیبا ...
موفق باشید