شنبه، اسفند ۱۳، ۱۳۸۴

یه روز عجیب مثل خیلی از روزای دیگه!!!؟

-
امروزکه گذشت خیلی روز عجیبی بود! نه اینکه اتفاق عجیبی افتاده باشه، نه.. اتفاقا خیلی هم یکنواخت بود اما همش احساس میکردم که لحظاتم رو یه بار از قبل مرور کردم! البته بار اول که نیست و میدونم شما هم بارها این تجربه رو داشتین پس بیاین چند دقیقه با همدیگه در مورد این موضوع فکر کنیم ؛
اول بیاین از یه سوال شروع کنیم و اون اینکه آیا ما در گذشته های خیلی دور آیا مشابه این لحظات رو گذروندیم یعنی اینکه دوره یا دوره های زندگی دیگه ای هم داشتیم یا اینکه ..همه چی فقط مربوط به زندگی جاری ماست ؟!؛
اگه(( فعلا)) فرض رو بر این بگذاریم که ما فقط یک دوره زندگی داریم و اتفاقاتی که تجربه میکنیم فقط محدود به زندگی جاری ماست، پس به احتمال زیاد ما باید این لحظات رو یا در بیداری گذرونده باشیم و یا در خواب . فکر میکنم در مورد نظریه اول خیلی بعید به نظر برسه یعتی اینکه معمولا حافظه ما اینقدر هم بد نیست که مثلا نتونیم به یاد بیاریم تا حالا به عمرمون توی این شهر نیومدیم و در نتیجه خاطراتی هم توی این شهر نداشتیم یا چیزی مشابه این مورد ! پس چه دلیلی میتونه پشت این موضوع عجیب باشه ؟
خیلی مختصربگم ؛ برداشت من اینه که ..من فکر نمیکنم اتفاقاتی که برای ما میافته از پیش تعیین شده باشه بلکه فکر میکنم شرایطی که برای ما پیش میاد بسته به لیاقتی هست که برای خودمون ایجاد کردیم ، یعنی اینکه نه تنها سرنوشت ما از پیش تعیین شده نیست بلکه این خود ماییم که اونو میسازیم، البته ابزارش هم به ما داده شده و اون هم قدرت اراده ماست ، من فکر میکنم که این موضوع ، میتونه هدف دار بودن اراده و در نتیجه زندگی رو توجیه کنه؛ ما از طرفی خودمون همیشه چند قدم عقب تر ازشرایط و اتفاقاتی هستیم که برای خودمون رقم زدیم و از طرفی تا حدود زیادی هم قادر به تغییر اون شرایط ! البته این وابستگی های مادی هست که ما رو عقب تر نگه میداره . وابستگیهای مادی که باعث میشه ما همیشه تابع دومحدودیت بزرگ زمان و مکان باشیم .؛
ولی روح چیزی ورای مادیت هست ، یعنی محدود به زمان و مکان نیست و شاید نکته همینجا باشه . روح های سبکتر از افق دید وسیعتری برخوردار هستند و در نتیجه میتونن گاهی جلوتر از زمان حرکت کنند و قبل از اینکه اتفاقی بیافته بتونن اونو ببینن . این موضوع در بعضی اشخاص حتی بطور ارادی هم میتونه اتفاق بیفته که در این صورت بستگی به میزان و درجه عدم وابستگی روح به جسم داره . این نظریه به منطق من تا حدود زیادی جور در میاد؛
ولی در هر صورت این موضوعها خیلی پیچیدن و هیچوقت هم که نمیشه بطور قطعی نتیجه ای گرفت. گرچه.. خوب خیلی وقتا مثل امروز بد جوری فکرمو مشغول میکنن!؛
راستی ... شما در این مورد چی فکر میکنید ؟!؛

۴ نظر:

ناشناس گفت...

آرش جان
من با اين قسمت از حرف تو موافق نيستم که مي گي ...من فکر مي کنم شرايطي که براي ما اتقاق مي افته بسته به لياقتي هست که براي خودمان ايجاد کرديم...مثلن من لياقت مورد دلخواه خود را تا يک نقطه در نظر گرفته ؛ تمام کوششم را براي رسيدن به آن مي کنم ...ولي در مراحلي شرايط محيط اطراف من عين سد جلو ي مرا براي رسيدن به لياقت مورد دلخواه را مي گيرد...به نظر من شرايط محيط اطراف غالب تر است....

کامياب و پيروز باشيد

ا-آزاد گفت...

sns جان
میفهمم چی میگی ولی من فکر میکنم یکی از اصول اساسی که همه هستی بر اون بنا شده قانون عمل و عکس العمل هست شاید موقیتهایی ناخوشایندی که گاها از همون ابتدا برای ما اتفاق میافته و یا بعدها ظاهرا به ناحق دچارشون میشیم و فکر میکنیم مستحقش نبودیم هم نتیجه و عکس العمل یه زمانی بوده باشه، اگه دقت کردی همون اول گفتم "اگه (فعلا) فرض رو بر این بگذاریم که ما فقط یک دوره زندگی داریم و اتفاقاتی که تجربه میکنیم فقط محدود به زندگی جاری ماست بهتر متوجه میشی چی میگم. البته من فکر نمیکنم که زمان نامحدودی رو در اختیار داشته باشیم ولی شاید همین دوره زندگی جاری ما تعین کننده این محدودیت نباشه "
گرچه این فقط یه نظریست ولی به نظر من منطقی تر از چیزای دیگه ای هست که فکرشونو کردم و یا شنیدم. اگه خواستی این کتابی رو که میگم مطالعه کن بهت قول میدم پشیمون نمیشی! البته من با عقاید مذهبی چندان نزدیک نیستم!
Only Love is Real
by Brian L. Weiss, M.D.

ناشناس گفت...

mamnoonam az rahnamiet :-)

ناشناس گفت...

rasti oon man boodam(sanaz)